۰۷ شهریور ۱۳۹۱
فيلترشدن وبلاگ
۰۴ بهمن ۱۳۹۰
سوته دلان
داداش حبيب... ما داداشيم... از يه خميريم... اما تنورمون علي حده است... تنور شما عقدی بود؛ مال ما تیغه ای صیغه ای، کله شماها شد عینهو نون تافتون، گرد و تلمبه قلمبه، کله ما شد عینهو نون سنگک. هه هه هه هه... شكر بربری نشدیم ...
آقا مجید. تافتونیا... اون طرفیا... اون وریا... همونایی که بعد از چله آقات تورو انداختن تو این اتاق یه دری... همه این ثروتو ضبط می کنن
داداش حبیبم... یه نفره تو اونا... غربتیا یه لشگرن... جخ سر داداش حبیبم مثل سر اونا تافتونیه، نه سنگکی... با اونا تنیه با من ناتنیه... با اونا تنیه با من ناتنیه... با اونا تنیه بامن ناتنیه با اونا تنیه تن تن تنیه ناتن تن تنیه تن تن تنی ناتن تن تنی ناتن تنی ناتن تنی دنگ.
آقا مجید اگه غربتیا برگشتن گفتن جوبچی لجن جمع کنه، بگو دامادتون که دواتچیه لیقه دوات جمع می کنه. به هر چی نه بدتر آدم دروغگو دشمن خداست
وای... که چقدر دشمن داری خدا، دوستاتم كه مائيم يه مشت عاجز عليل ناقص عقل كه در حقشون دشمني كردي
۰۳ مرداد ۱۳۹۰
جان لاك - رساله اي درباره حكومت
جمله جان لاك را با وضعيت واقعي كنوني مملكتمان مقايسه مي كنيم به موارد دردناكي مي رسيم هر چند پوسته ظاهري آن چيزي كه مي بينيم شبيه جمله مذكور است اما مي دانيم كه واقعيت متاسفانه چيز ديگري است.
۰۲ مرداد ۱۳۹۰
نروژ
"اگه حملات به ليبي افزايش پيدا كنه ما مثل مور و ملخ و پشه مي ريزيم به اروپا و ما كلي آدم افراطي توي اروپا داريم كه مي تونيم زود تحريكشان كنيم و يادتان باشد كه هيتلر خودش اروپايي بود و بايد بتوانيم هيتلرهاي خود را در اروپا بيشتر پرورش دهيم"
با اين حمله مرگبار در امن ترين كشور جهان واي به حال كشورهاي دست دو يا سه اروپايي كه شديداً مستعد چنين چيزهايي هستند و فقط لازم است كسي آهنگ خوبي برايشان بزند و رقاصان به جلوي سكو بيايند.
۰۳ تیر ۱۳۹۰
محاسبات رياضي
۱۶ خرداد ۱۳۹۰
حاصل كار جهان
باده پيش آر كه اسباب جهان اين همه نيست
پنج روزي كه در اين مرحله مهلت داري
خوش بياساي زماني كه زمان اين همه نيست
از دل و جان شرف صحبت جانان غرضست
غرض اينست و گرنه دل و جان اين همه نيست
۱۱ خرداد ۱۳۹۰
اخلاق
۱۰ خرداد ۱۳۹۰
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۰
داستانك كوتاه
جنایت کاری که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی، با لباس ژنده و پر گرد و خاک و دست و صورت کثیف، خسته و کوفته ، به یک دهکده رسید.
چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود.
او جلوی مغازه میوه فروشی ایستاد و به پرتقال های بزرگ و تازه خیره شد.
اما بی پول بود.
بخاطر همین دو دل بود که پرتقال را به زور از میوه فروش بگیرد یا آن را گدائی کند.
دستش توی جیبش تیغه چاقو را لمس می کرد که به یکباره پرتقالی را جلوی چمشش دید.
بی اختیار چاقو را در جیب خود رها کرد و.... پرتقال را از دست مرد میوه فروش گرفت.
میوه فروش گفت : بخور نوش جانت ، پول نمی خواهم
سه روز بعد آدمکش فراری باز در جلو دکه میوه فروش ظاهر شد.
این دفعه بی آنکه کلمه ای ادا کند ،صاحب دکه فوراً چند پرتقال را در دست او گذاشت، فراری دهان خود را باز کرده گوئی میخواست چیزی بگوید، ولی نهایتاً در سکوت پرتقال ها را خورد و با شتاب رفت.
آخر شب صاحب دکه وقتی که بساط خود را جمع می کرد، صفحه اول یک روزنامه به چشمش خورد.
میوه فروش مات و متحیر شد وقتی که عکس توی روزنامه را شناخت.
عکس همان مردی بود که با لباسهای ژنده از او پرتقال مجانی میگرفت.
زیر عکس او با حروف درشت نوشته بودند قاتل فراری و برای کسی که او را معرفی کند نیز مبلغی بعنوان جایزه تعیین کرده بودند.
میوه فروش بلافاصله شماره پلیس را گرفت.
پلیس ها چند روز متوالی در اطراف دکه در کمین بودند.
سه چهار روز بعد مرد جنایتکار دوباره در دکه میوه فروشی ظاهر شد، با همان لباسی که در عکس روزنامه پوشیده بود.
او به اطراف نگاه کرد، گوئی متوجه وضعیت غیر عادی شده بود.
دکه دار و پلیس ها با کمال دقت جنایتکار فراری را زیر نظر داشتند.
او ناگهان ایستاد و چاقویش را از جیب بیرون آورده و به زمین انداخت و با بالا نگهداشتن دو دست خود به راحتی وارد حلقه محاصره پلیس شده و بدون هیچ مقاومتی دستگیر گردید.
موقعی که داشتند او را می بردند زیر گوش میوه فروش گفت : "آن روزنامه را من پیش تو گذاشتم، برو پشتش را بخوان".
سپس لبخند زنان و با قیافه کاملاً راضی سوار ماشین پلیس شد.
میوه فروش با شتاب آن روزنامه را بیرون آورد و در صفحه پشتش، چند سطر دست نویس را دید که نوشته بود : من دیگر از فرار خسته شدم از پرتقالت متشکرم .
هنگامی که داشتم برای پایان دادن به زندگیم تصمیم میگرفتم، نیکدلی تو بود که بر من تاثیر گذاشت.
بگذار جایزه پیدا کردن من ،جبران زحمات تو باشد !!!!
از یک نویسنده ناشناس
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۰
حاصل كارگه
باده پيش آر كه اسباب جهان اين همه نيست
پنج روزي كه در اين مرحله فرصت داري
خوش بياساي زماني كه زمان اين همه نيست
از دل و جان و شرف صحبت جانان غرضست
غرض اينست و گرنه دل و جان اين همه نيست
۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۰
مديريت اشتباهات
۳۱ فروردین ۱۳۹۰
وبلاگ
۱۲ فروردین ۱۳۹۰
سليويو برلوسكني
داشتم اظهارات يكي از مخالفان ايشون رو در خصوص ديدگاه آقاي سيلويو برلوسكني ميخواندم كه مي گفت: "آقاي برلوسكني زنان را دوستان دارند اما نه در حالت عمودي بلكه در حالت افقي" جالب اينكه ميگفت" "اكثريت مردان ايتاليايي چنين عقيده ايي دارند و بايد به مبارزات فمنيستي خود و حزبشان تا ريشه كن كردن اين تفكر در ايتاليا ادامه دهند."
اگه ايتاليا اينجوريه واي به حال ايران !!!
۰۱ فروردین ۱۳۹۰
سال 90 مبارك
۲۴ اسفند ۱۳۸۹
تاريخ و بانك
۰۳ بهمن ۱۳۸۹
۰۲ دی ۱۳۸۹
يلدا
۱۷ آذر ۱۳۸۹
صداي عاشقي
۰۷ آذر ۱۳۸۹
المپيك آسيايي گوانگجو
۰۲ آذر ۱۳۸۹
تعطيات فوري و فوري
۲۷ آبان ۱۳۸۹
۲۶ آبان ۱۳۸۹
داشته ها
بعضي وقتها يه سري آدم ها يه چيزهايي ميگن كه آدم هر چي فكر ميكنه چيزي سرش نميشه، مثلاً توي اين لينك كه رييس دولت در قزوين گفته "آرزوی بسیاری از انسان ها را یک ساعت زندگی کردن در ایران" دانست، پيشنهاد من اين كه خيلي روي اين موضوع فكر كنيد چون اين جزء داشته هايي كه توي پست قبلي خدمتتون گفتم كه بايد حواسمون بهش باشه.
۲۳ آبان ۱۳۸۹
استفاده مفيد از داشتهها
بعضي وقتها آدم چيزهايي رو توي زندگي داره كه خيلي حواسش بهش جمع و جور نيست مثلاً سلامتي، خانواده، دوستان، كار و ... كه آدم بايد كلي زور بزنه تا بتونه از داشتههاش نگهداري كنه نه اينكه بخوام بگم بريم خدا رو شكر كنيم، اصلاً چنين قصدي ندارم اما بايد بگم كه قدر چيزهايي رو كه داريم بايد بدونيم چون امكان داره خيلي زودتر از اون چيزي كه من و تو فكر ميكنيم از دستشون بديم، اگه هر كدوم از ما يك مقداري روي اين موضوعاتي كه گفتم فكر كنيم حتماً مثالهايي پيدا ميكنيم.
۲۰ آبان ۱۳۸۹
فكر كردن
۱۸ آبان ۱۳۸۹
سن تقويمي
۲۷ مهر ۱۳۸۹
کامپیوتر
۲۳ مهر ۱۳۸۹
ابراهيم گلستان
۱۵ مهر ۱۳۸۹
ماریو بارگاس یوسا
۰۱ مهر ۱۳۸۹
نامزديم و اول مهرماه
۲۲ شهریور ۱۳۸۹
تك گوئي هاي ماندگار تاريخ سينماي ايران «بهمن مفید» در فیلم «قیصر»
من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت، آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامونم بود کریم آبمنگل. میشناسیش
آره، از ما نه، از اونا آره، که بریم دوا خوری. تو نمیری، به موت قسم اصلا ما تو نخش نبودیم. آره، نه، گاز، دنده، دم هتل کوهپایۀدربند اومدیم پایین. یکی چپ، یکی راست، یکی بالا، یکی پایین، عرق و آبجو جور شد؛ رو تخت نشسته بودیم داشتیم میخوردیم.
اولی رو رفتیم بالا به سلامتی رفقا، لول لول شدیم. دومی رو رفتیم بالا به سلامتی جمع، پاتیل پاتیل شدیم. سومی رو، اومدیم بریم بالا، آشیخ علی نامرد ساقی شد. گفت: برین بالا؛ مام رفتیم بالا. گفت: به سلامتی میتی، تو نمیری، به موت قسم خیلی تو لب شدم. این جیب نه، اون جیب نه، تو جیب ساعتی، ضامندار اومد بیرون. رفتم و اومدم، دیدم کسی رو زمین خوابیدهاس.
پریدم تو اُتول. اومدم دم کوچه مهران، بغل این نُرقهفروشیه. اومدم پایین، یه پسره هیکل میزونه ـ اینجوریه ـ زدبههم،افتادم تو جوب. گفتم: هتهته گفت: عفت. یکی گذاشت تو گوشم. گفتم نامردا. دومیشم زد؛ از اولیش قایمتر زد.
دست کردم جیبم که برم و بیام؛ چشامو وا کردم دیدم مریضخونه روسام.
حالا ما به همه گفتیم زدیم. شومام بگین زده. آره! خوبیت نداره؛ واردی که. . .
۱۰ شهریور ۱۳۸۹
شازده كوچولو
به ياد بچگيها دارم شازده كوچولو رو با صداي شاملوي نازنين گوش ميدم، من عاشق اين قسمت از داستانم كه صبحتهاي امير كوچولو رو با ميخواره با صداي مرحوم حسن فتحي نازنين پخش ميشه:
به میخواره که صُمبُکم پشت يک مشت بطری خالی و يک مشت بطری پر نشسته بود گفت: چه کار داری میکنی؟
میخواره با لحن غمزدهای جواب داد: مِی میزنم.
امير کوچولو پرسيد: مِی میزنی که چی؟
میخواره جواب داد: که فراموش کنم.
امير کوچولو که حالا ديگر دلش برای او میسوخت پرسيد: چی را فراموش کنی؟
میخواره همان طور که سرش را میانداخت پايين گفت: سر شکستگيم را.
امير کوچولو که دلش میخواست دردی از او دوا کند پرسيد: سرشکستگی از چی؟
میخواره جواب داد: سرشکستگیِ میخواره بودنم رو.
ميخوانم
- احمد شاملو
- بهزاد مهراني
- تراوشات نمناك - حميد مقدم
- توهُّماتِ يك آميبِ 45 كروموزومي
- در جستجوي معني
- دستنوشتههاي امير خرم
- رسول يونان
- روزهاي زندگي
- شايراد
- صادق هدايت
- عباس معروفي
- علي شكري
- عليرضا حسامي
- فرشاد مظفري
- كامران قاصدي
- كمانگير
- مجله رودكي
- مرد مختصر - كافه فرزاد كاظمي
- مريم مومني
- منيرو روانيپور
- مهرداد فاطمي
- وبلاگ قبليام در پرشينبلاگ
- ويترين افكار من
- يادداشتهاي صنايعي - شهرام كريمي
- يك ليوان چاي داغ
- پاكنوش
- چكاد
آرشيو من
-
◄
2010
(69)
- دسامبر (2)
- نوامبر (7)
- اکتبر (3)
- سپتامبر (3)
- اوت (5)
- ژوئیهٔ (6)
- ژوئن (9)
- مهٔ (9)
- آوریل (3)
- مارس (8)
- فوریهٔ (10)
- ژانویهٔ (4)
-
◄
2009
(59)
- دسامبر (5)
- نوامبر (6)
- اکتبر (4)
- سپتامبر (7)
- اوت (18)
- ژوئیهٔ (3)
- ژوئن (3)
- مهٔ (1)
- آوریل (2)
- مارس (6)
- فوریهٔ (3)
- ژانویهٔ (1)